NaZaNiN jOoN
خــــــاطراته تو هرشب میپیچه بیست بار دورم تو باعث شدی حالا شاه دیس لاو شدم

 

اوّلین بار نیست که گریه میکنم


امّا اوّلین بار است که گریه آرامم نمیکند . . .

 

 

 

 

 

خنده های زورکی ام را باور نکنید !
من بدون گریه میمیرم . . .

 

 

 

یه روز تو تنها آرزوی زندگیش میشی !
این بدترین انتقامه . . .

 

 

 

 

خیلی حرف هست . . .
که تو هرروز در گلویت بغض کشنده ای احساس کنی . . .
برای کسی که بدانی…حتی یک بار در عمرش به خاطر تو بغض هم نکرده است !

 

 

 

لااقل بیا بگو که دیگر به دیدنم نمی آیی . . .
شاید اَشکی نشست گوشهء چشم هایی که به این ” دَر ” خُشک شده اند !

 

 

 

کبریتـهای سـوخته هـمـ ،
روزی درختـ های شـادابی بـوده اند!
مثل مـا ،
که روزگـاری می خنـدیدیـمـ
قبـل از اینـکه عـشق روشنـمان کنـد

 

 

 

 

ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺎﻧﺪﯾﺪﺍ ﺷﺪﻡ !
ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﯿﺰﯼ
ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﻘﺎﻣﯽ
ﻣﺮﺍ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﻫﺎ ﺭﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺗﻨﻬﺎ ﺗــــﻮ ﻣﺮﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯽ
ﮐﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﭘﯿﺮﻭﺯﻡ ﮐﻦ . . .

 

 

 

 

برایت مینویسم تا بی نهایت
تا نگاهی گم شود در چشمهایت

برایت مینویسم با طعم رسیدن
با هوایی که در آن شوق پریدن

برایت مینویسم با زلال اشکهایم
شاید آن وقت بدانی قدر نوشته هایم

برایت مینویسم بهترینم
 مینویسم تا بدانی نازنــــــنیم عاشق ترینم

 

 

 

 

با هیچ مزه ای عوض نمی کنم نمک چهره ات را
ولی متعجبم …
از شیرینی لبانت در این نمکزار !

 

 

 

کابوس امشبم شده ای تو ؛
دوم شخص مفردی که زمزمه ی دوستت دارم را در گوشم نجوا میکرد
و حال میگوید برو …
تک فعلی که هیچگاه انتظار شنیدن صیغه ی امرش را نداشتم !

 

 

 

گریــــــه شاید زبان ضعـــف باشد
شاید کودکــانه ، شاید بی غــرور
اما هر وقت گونه هــــایم خیس می شـــود
می فهمــــم نه ضعیفم ، نه کودکم ، بلکه پر از احساســـم …

 

 

 

بعد رفتنت نمیدانم
سیگارها کوچک شده اند
یا کام های من سنگین تر…!…

 

 

من عادت دارم نگاه کنم
به آدمهایی که از دور می آیند
تا آن زمان که ثابت شود
“تو” نیستند…

 

 

 

لحظاتی وجود دارند که دراز کشیده ای و خیره به آسمان
و یک چیزی مثل صاعقه وجودت را خالی میکند
زیرلب میگویی : دیگه مهم نیست !

 

 

 

قحطی همدم است ؛
من به خوشآمدگویی تابلوی خیابان هم دلخوشم

 

 

و تنهـــا همـــــــــــدرد یک لیوان نسکافــــــــه داغ!
تا عـــطرش مرا از دردهایم فــــــــــارغ کند ..
چه سخـــــت است نه؟!
وقتی که بــــوی عـــــطر تــنــی نیست
تا تسکین درد هایت باشد؛
آدم به عـــــطر یک لیوان نسکــــــــــــافه دل ببندد…!

 

 

 

تمام زندگی ام را حراج کردم ولی او رفت و گفت :
هیچ ارزانی بی علت نیست !

 

 

 

هیزم نبودم…
ولی
سوختــــــم در زمستان نبودنــــــــــــش . . .!

 

 

 

لغت نامه هاى دنیا را باید آتش زد !
جلوى واژه ى نبودن نوشته اند : “عدم حضور شخصى یا چیزى” ؛ همین !
چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند ؟!

 

 

 

دلــــم به حال “مــا” می سوزد ، که “من و تو”
خیلی وقت است تنهایش گذاشته ایم . . .

 

 

 

از اینکه به اطاقم بیایی و در را باز کنی
هراس ندارم
فقط
قبل از آمدن تماس بگیر
شاید کمی پیر شده باشم



نظرات شما عزیزان:

شادیا
ساعت10:34---21 مرداد 1392
سلام عزیزه دلممممم

عالی بوووود


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,16:39به قلم: نازنین جوون ™